دخترها:

بعضی از اونا واقعاً می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشونو از کتاب بر نمی دارند . عادت دارند زیر مطالب کتاب خط بکشند که بعدا بخونند.

بعضی هاشون هم که مثلا درس می خونند کتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی حواسشون یه جای دیگست ...

یه عده ای هم هستند که به بهونه اینکه مشکل دارن زنگ میزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود یک ساعت و اندی به طوری که اشک و دود تلفن در میاد !

و اما پسر ها:

یا درس نمی خونند یا وقتی می خوان بخونن باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه… یه کم که درس خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند و به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندن، بلند میشن میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند . حین استراحت حسشون تموم میشه حال ندارند برند بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان دارند پا میشند میرند سر کتابشون.

همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .دوباره میرنند درس بخونند این بار می خونند یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی که یاد نمی گیرند را میذارند که فردا از دوستاش بپرسند یه کم به معلمشون فحش میدند می گند اینارو درس نداده . خلاصه آخرش نمیرسند کتاب را تموم کنند فردا میرند میبینند که دوستاشون یه چیزایی می گند که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد میشه اونایی هم که خونده بودند یادشون میره به همین سادگی...

AEZAKMI               پلیس به شما کاری ندارد

BAGUVIX               خون نا محدود

HESOYAM              سلامتی و پول

XICWMD                 نامرئی شدن ماشین ها

BCKKNQV                تغییر چهره به افراد موی فر

BGKGTJH               ترافیک کتک زننده

SPEEDITUP              حرکت سریع و تند

JCNRUAD                 ماشین کشنده

FULLCLIP                   مهمان های نا محدود

BAGOWPG                 بخشش روی سر شما

BIFBUZZ                    فقط جنایتکاران

ALNSFMZO                  آب هوای ابری

CPKTNWT                    منفجر کردن تمام ماشین ها

BSXCGGC                     ماشین ها به هر طرف می پرند

PROFESSIONALKILLER    تمام صلاح های هیتی من

SPEEDFREAK                 تمام ماشین ها نیتروژن دارند

PGGOMOY                      بررسی کامل

LLQPFBN                        تمام ماشین ها صورتی می شوند

BRINGITON                      نیاز داشتن ضروری به 6 ستاره ی پلیس

GHOSTTOWN                    ترافیک بسیار کم

BTCDBCB                          آخرین حد چاقی

CVWKXAM                        آخرین حد درازی

اين سريال 123 قسمت دارد. 
ماریا و فرمین در قسمت 119 باهم ازدواج میکنن.ايوان و جوليا با هم دوست مي شن.
کارول در قسمت 91 کشته میشه (عكس هاي كشته شدن كارول و فرمين؛ كليك كنيد) (روکه از پنجره میندازدش پایین و جنازشو میبره تو جنگل)و بعد چند وقت مارکوس با یه دختر دیگه به نام آمایا(كه در قسمت 85 مياد) رفیق میشه.
آمايا هم با نازي هاست و نقش منفي داره(نوه ي يكي از بنيان گزار هاي اوتوكس)
فرمین هم میمیره(توسط يكي از نظامي ها با چاقو در قسمت آخر و همون نظامي روكه رو تو جنگل خفه مي كنه(مي كشه)چون روكه اونو در حال خاك كردن جسد لوسيا ديده)
جك نويرت هم به همون تيمارستاني كه ماريا بود مي ره.
بچه ی هکتور و السا بدنیا نمیاد.ایوانم ماریا رو میبخشه و و به عنوان مادر قبولش مي كنه(اما نه به آسوني).
هکتور همون ساموئل اسپی(يعني برادر ساندرا پاسوز و دايي ماركوس و پائولاست) هست.
هكتور در قسمت 122 خواهرشو پيدا مي كنه.
آملیا هم جزء قاتلاست(به دليل اينكه كاميلو برادر بيمارش را از مرگ نجات داد و برادرش براي اينكه زنده بمونه بايد هر روز دارويي رو كه كاميلو بهش ميداد رو مي خورد اما بعدا خود كشي مي كنه) و واسه این به مارکوس میچسبه که میخواد بفهمه چقدر اطلاعات داره(اما بعدا واقعا عاشقش ميشه اما ماركوس ردش ميكنه چون همه چي رو ميفهمه) راستي آمليا باردار هم ميشه اما انگار بچه واسه ماركوس نيست(انگار نازي ها با استفاده از روش هاي ژنتيكي باردارش كردن)
کامیلو میمیره!روکه هم میمیره السا و آملیا هم میمیرن پدر خونده ی جولیا(كه سر انجام توسط پدر واقعي ايوان كشته مي شه) هم جزو این قاتلاست و جولیا رو میدزده اما ایوان میره دنبالش و نجاتش میده (پدر واقعي ايوان و پدر خونده ي جوليا همديگرو مي كشن) 
آمایا هم در قسمت آخر كه داشت پائولا رو مي دزديد ويكي اونو مي زنه و اشتباهي آمپولو كه مي خواست به پائولا تزريق كنه به خودش مي زنه و در جا ميميره
ربكا و مارتين به هم مي رسن 
پدر ماركوس قبلا بد بوده؛ هنگامي كه در كشتي بودند نقشه ي دزديدن زنشو با كمك پدر زنش مي كشه اما مارتين(پدر لوكاس) به قايق اونها(براي كمك) مياد اما با پدر ماركوس در گير ميشه و به اون(پدر ماركوس) شليك ميكنه و ميفته در آب و(پدر ماركوس) حافظشو از دست ميده.
پدر ماركوس و رئيس فرمين(سائول) ميميرن. 
در نهايت همه ي دانش آموزان و معلمان به اون بيماري دچار مي شوند كه السا بر اثر بيماري ميميره اما در قسمت 122 دسگاهي درست مي كنن كه بيماري رو درمان مي كنه و اولين نفري كه درمان مي شه ايوانه.
مارکوس و پائولا هم مادرشون رو پیدا میکنن.

 ایوان ماریا هکتور جولیا پائولا  مارکوس ویکی نميميرن

قاتلین:کامیلو-جک نویرت(بابای ایوان)-پدرخونده ی جولیا-دون خوان(بابای السا)-ماتئو(دبیر ریاضی که کشته میشه)-پدربزرگ مارکوس(پدرخونده ی ایرنه)-آملیا(معلم پائولا)-تئودورا(مادربزرگ آمایا)-و...اینا همه عضو یه شرکت به نام اوتوکس هستن که یه شرکت داروسازی بزرگه و آزمایش های غیرقانونی روی بچه ها انجام میدن و هرکس که سد راهشون بشه میکشن

براي ديدن عكس ها بر روي نوشته هاي زير كليك كنيد


بيوگرافي بازيگران سريال مدرسه ي شبانه روزي

عكس هاي فرمين
عكس هاي مارياعكس هاي هكتور
عكس هاي ويكتوريا
عكس هاي ماركوس
عكس هاي ايوان
عكس هاي جوليا
عكس هاي كارولينا 1
عكس هاي كارولينا 2
عكس هاي كارولينا 3
عكس هاي كارولينا 4
عكس هاي كارولينا و همسرش

کریستیانو رونالدو (دوس سانتوس آویرا) متولد پنجم فوریه سال 1985 که بیشتر با نام (کریستیانو رونالدو) معروف می‌باشد،فوتبالیست پرتغالی در رده حرفه‌ای است که در تیم‌های (منچستریونایتد) و (ملی پرتغال) بازی می‌کند. او یکی از بهترین بازیکنان دنیا و یکی از بهترین استعدادهای امروز فوتبال است.

کریستیانو رونالدو در شهر (فانچال) در منطقه (مادیرا) در کشور پرتغال به دنیا آمد. مادر (ماریا دولورس داس آویرا) و پدرش (خوزه دینیس آویرا) بود. او یک برادر به نام (هوگو) و دو خواهر به نام‌های (الما) و (کاتیا) دارد.

نام رونالدو در کشور پرتغال نام رایجی نیست ولی پدر و مادرش به خاطر (رونالد ریگان) رییس‌جمهور آمریکا نام او را رونالدو گذاشتند زیرا ریگان هنرپیشه مورد علاقه پدر رونالدو بود. او تاکید می‌کند این نامگذاری اصلا دلایل سیاسی نداشته است.

وقتی سه ساله بود ضربه زدن به توپ را آغاز کرد. وقتی در شش سالگی به مدرسه رفت دیگر علاقه‌اش به ورزش کاملا نمایان شده بود. او در آن زمان عاشق تیم (بنفیکا) بود و جالب است که بعدها به تیم رقیب آن یعنی (اسپورتینگ) پیوست.

او ابتدا با یک تیم آماتور به نام (آندورنیا) بازی می‌کرد زیرا پدرش در آن باشگاه شاغل بود. در آن زمان رونالدو تنها هشت سال داشت. در سال 1995 یعنی در ده سالگی (کریستیانو رونالدو) کم‌کم در پرتغال کسب شهرت می‌کرد و آهسته آهسته نامی آشنا در ورزش فوتبال می‌شد. به طوری که دو تیم برتر شهر مادیرا در پی امضای قرارداد با او بودند.